تبعیدی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بدون عنوان !

15 آبان 1395 توسط دختر حوا

‍ .

????❌یکی بود یکی نبود


❌یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد …


❌همینطوری که داشت راه میرفت …

????

❌وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :


❌خواهرم حجابت !!


❌خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!


❌نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه


❌از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده


❌به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره

مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید …


❌تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ …


❌وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات


❌بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن


❌پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :


❌خدایا این کم رو از من قبول کن !!


❌شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد …


❌گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد


❌فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت


❌توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند


❌شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت …


❌لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده


❌پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید


❌دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد

❌اما کسی جلو نمیومد

❌اینبار با صدای بلند التماس کرد 

❌اما همه تماشاچی بودن


❌هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن


❌دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :


❌آهای ولش کن بی غیرت !!


❌مگه خودت ناموس نداری ؟؟


❌وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو 

و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!


❌دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو

از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن

از همونا که به نظرش افراطی بودن

افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه 

ناخودآگاه یاد دیروز افتاد

اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :


❌وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!


❌همون ریشوی افراطی و تندرو


????مثل شهید امر به معروف علی خلیلی


شادی روح پاکش صلوات



telegram.me/mehrvarzan2



مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: سبک زندگی عاشورایی لینک ثابت

نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
  • مرکز تخصصی نرجس خاتون (س)شاهين شهر
5 stars

ی داغ غمت لاله به باغ دل ما

نام تو رقیّه جان، چراغ دل ما

دلسوختگان غم خود را دریاب

بگذار تو مرهمی به داغ دل ما

1395/08/15 @ 10:30


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تبعیدی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • سبک زندگی عاشورایی
  • بصیرت
  • صبر
  • مهرورزی

Random photo

عاشورای 88

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس